English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1860 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
design U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
projected U ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
projects U ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
project U ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
swap U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
optimum schedule U مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
edited U تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
edit U تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
jump instruction U دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
crunching U متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
project management program U برنامه مدیریت پروژه
images U تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image U تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
program U برنامه دادن برنامه ریختن
programs U برنامه دادن برنامه ریختن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
renumber U خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
declare U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
warm start U شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
demo U نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع
source U نرم افزارای که به کاربر امکان تغییر دادن , حذف و افزودن دستورات در فایل اصلی برنامه میدهد
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
flag U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
f key U برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
redirects U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
intelligence U 1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
projected U پروژه پروژه افکندن
project U پروژه پروژه افکندن
projects U پروژه پروژه افکندن
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
decern U تشخیص دادن تمیز دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
empowered U اختیار دادن وکالت دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
empowering U اختیار دادن وکالت دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
embellish U ارایش دادن زینت دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
cure U شفا دادن بهبودی دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
cured U شفا دادن بهبودی دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
expand U توسعه دادن بسط دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
to set forth U شرح دادن بیرون دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
slashes U چاک دادن شکاف دادن
slashed U چاک دادن شکاف دادن
informs U اطلاع دادن گزارش دادن
informing U اطلاع دادن گزارش دادن
inform U اطلاع دادن گزارش دادن
slash U چاک دادن شکاف دادن
instructing U دستور دادن اموزش دادن
instructs U دستور دادن اموزش دادن
circulates U انتشار دادن رواج دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
circulated U انتشار دادن رواج دادن
circulate U انتشار دادن رواج دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
house U منزل دادن پناه دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
compensate U پاداش دادن عوض دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
compensated U پاداش دادن عوض دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
compensates U پاداش دادن عوض دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
instructed U دستور دادن اموزش دادن
effectuate U انجام دادن صورت دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
organises U سازمان دادن ارایش دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
irritate U خراش دادن سوزش دادن
irritated U خراش دادن سوزش دادن
irritates U خراش دادن سوزش دادن
directed U دستور دادن دستورالعمل دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
insulted U فحش دادن دشنام دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
promoting U ترفیع دادن درجه دادن
insult U فحش دادن دشنام دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
organize U سازمان دادن ارایش دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
organizes U سازمان دادن ارایش دادن
pronounce U حکم دادن فتوی دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
pronounces U حکم دادن فتوی دادن
organising U سازمان دادن ارایش دادن
relates U گزارش دادن شرح دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
promoted U ترفیع دادن ترویج دادن
organizing U سازمان دادن ارایش دادن
promote U ترفیع دادن ترویج دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
relate U گزارش دادن شرح دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
give security for U تامین دادن ضامن دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2برنامه استخر
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com